خاطره بازی ترم سوم یا چهارم رشته ی زبان وادبیات فارسی بودم. هر جا می نشستم سخن از دکترمحمود عابدی بود،از نفس گرم وگیرا،از اشارات وعبارات او حکایت می شد و آتش مشتاقی و مهجوری در من زبانه می کشید. باری یک روز خود را به کلاس درس ایشان رساندم از درکه پای به درون گذاشتم صدای استاد را شنیدم که فرمودند: با تو من آشتی نخواهم کرد ازهمان ره که آمد ی برگرد پاهایم از رفتن واماندند اما غرورم اجازه نداد برگردم،تازه نمی دانستم اشاره ی استاد به چه کسی است،این داستان اولین دیدار بنده با استاد عابدی بود. رفتم در کلاسشان نشستم اما حالم دگرگون بود و اشکم روان و هیچ متوجه نشدم که درس و بحث چیست وبا حالی خراب و دلی مملو از عشق به استاد به خوابگاه آمدم و منبع

شعری برای امام رضا (ع)/الیاس امیرحسنی

خاطرات من از استادان/ الیاس امیرحسنی

دلم گرفته است/الیاس امیر حسنی

مسکن ملی :الیاس امیرحسنی

یاد یاران قدیمی :الیاس امیرحسنی

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بازسازی طراحی دکوراسیون داخلی آموزش نگهداری انواع گل و گیاه نوین سازه هر روز بیا مرجع آموزش و پرورش مرغ شاخدار ارزان سرا هواپیمایی کلید سازی ذاکری faunus.4kia twin rozblog